ترنم بارون
|
مهم نیست چند شب دیگر راسحر کنم؛ مهم اینست که چند شب را تا سحر زندگی کنم............!! خدای مهربانم ؛ نمی خواهم بعد از این محتاط باشم و از ترس ریختن سهم این چند روزه از دستانم؛ لحظه هارا بر خود حرام کنم، دوست دارم زندگی را به صورتم بریزم و با همه ی قرار های دلم تقسیمش کنم، -حتی اگر شده با لبخندی از ته دل و دعایی از صمیم قلب-
یاریم کن ای مهربان..............:)
[ یادداشت ثابت - چهارشنبه 91/9/30 ] [ 7:50 عصر ] [ همیشه و هنوز من ]
[ ]
قسم به پائیز و باران پائیزی اش قسم به پائیز و به تک تک برگ های آتشینش؛
-دیگر بدون تو دست و دلم هیچ کدام از پی هیچ کلمه ای نخواهد رفت ، و دیگر هیچ سیاهه ای را قلم نخواهد زد.
آخر کلمه هایی که از بی تویی یتیم باشند دیگر حتی مشتی کلمه هم نیستند!!!!! . . . ته مانده...: ......قرار نبود نامت کنار دلمشغولی هایم بُر بخورد،ولی وقتی بُر خورد؛ وقتی شدی مخاطب خاص اکثر این گاه کلمه ها و اینجا شد خانه ای کوچک برای از تو گفتن، تویی که گمان می بردم این راه را همراهم می آیی، حال که نیستی من هم جوروپلاسم را جمع می کنم و از اینجا می روم!!!(نمی دانم اگر روزی بازگردی و این همه زنگار را که بر روی دلم نشسته را پاک کنی باز هم قلم خواهم زد یا نه؟! )
پ.ن: D= و =) ِ عزیز ممنونم که همیشه این سیاه مشق ها رو دنبال می کردید؛ دوستون دارم خیلی زیاد!!! :) پ.ن: در نظرات رو هم چند روز دیگه تخته می کنم! پ.ن: التماس دعا پ.ن: یا زهرا!!!
[ دوشنبه 92/1/12 ] [ 6:33 عصر ] [ همیشه و هنوز من ]
[ ]
باز هم همان حکایت همیشگی؛ باز هم من و قلمی پریشان و دستی لرزان و کاغذی خیس از نم اشک و چشمانی که............!!!
خواستم بنویسم «فاطمه، فاطمه است» بغض امانم را برید!!!!
پ.ن: مادر جان همه محتاج یک گوشه چشمیم!!!!
[ یکشنبه 92/1/4 ] [ 9:40 عصر ] [ همیشه و هنوز من ]
[ نظر ]
گفته بودم انگار؛
برف و یخ زمستانی ام، تنها با آتش اشتیاق تو آب می شود؛
"تمام هرم نگاهت به جان من بنشید........!!"
پ.ن1: با وامی از شعر استاد محمد علی بهمنی!! پ.ن2: نوروز شعر بی غلطی است که پایان رویهای ناتمام را تفسیر میکند. عیدتون مبارک، به همه ی آرزو های سبزتون برسید! [ چهارشنبه 91/12/30 ] [ 6:0 عصر ] [ همیشه و هنوز من ]
[ ]
داشتم فکر میکردم، باز هم به مرام بارانیِ ابرها؛ راستی حالا که تو با من غریبه شده ای اگر باران بر قلمم نمی بارید، چه به روز همین تک واژه ها می آمد؟!! . . . . پ.ن: این روزها اینقدر نبوده ای که حس میکنم از ابتدای راه با خیالت گام برداشته ام!!!
[ سه شنبه 91/12/29 ] [ 2:50 عصر ] [ همیشه و هنوز من ]
[ ]
|
|
[ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.net ] |